به گزارش میز نفت، جداییناپذیر هستند. از تلاش دوران استعمار برای تصاحب منابع زغال سنگ گرفته تا مسابقه استراتژیک امروز برای لیتیوم و هیدروژن سبز، انرژی همواره سیاست قدرت های زمانه ما را ایجاد كرده و توسط آن شکل گرفته است. در قلب این موضوع، یک واقعیت اساسی نهفته است: انرژی زیربنای رشد اقتصادی، قدرت نظامی و اهرم ژئوپلیتیک دولت ها است.
انرژی فقط در مورد مصرف نیست؛ بلکه در مورد کنترل است. به گفته دانیل یرگین، نویسنده برنده جایزه پولیتزر با کتاب «جایزه: تلاش حماسی برای نفت، پول و قدرت»، انرژی «خون حیات دنیای مدرن و واحد پول ژئوپلیتیک» است. بنابراین، سیاست جهانی انرژی ناگزیر به بازی نفوذ، اجبار و اتحادهای استراتژیک تحت سلطه قدرتهای بزرگ تبدیل میشود.
مبانی تاریخی: نفت و ظهور امپراتوریها
بازی قدرتهای بزرگ مدرن پیرامون انرژی در اوایل قرن بیستم با ظهور نفت آغاز شد. تصمیم وینستون چرچیل در سال ۱۹۱۱ میلادی برای تبدیل سوخت مصرفی نیروی دریایی بریتانیا از زغال سنگ به نفت - که از ایران تأمین میشد - نشان داد که چگونه انتخاب منابع انرژی، استراتژیهای امپراتوری را تغییر می دهد.
چرچیل گفته بود: ایمنی و اطمینان در نفت در تنوع و تنها تنوع نهفته است»، که از وسواس امروز به تنوع خبر میداد.
تا زمان جنگ جهانی دوم، کنترل بر ذخایر نفت به یک هدف حیاتی تبدیل شد. پیشروی آلمان نازی به سوی قفقاز به همان اندازه که ناشی از ایدئولوژی بود، ناشی از نفت نیز بود. در همین حال، ایالات متحده نه تنها از طریق ظرفیت صنعتی، بلکه با تبدیل شدن به بزرگترین تولیدکننده نفت جهان، هژمونی خود را تثبیت کرد.
همانطور که مورخ پل کندی در کتاب «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ» اشاره کرده است، دسترسی به انرژی یکی از متغیرهای کلیدی تعیینکننده نتیجه جنگ - و به تبع آن، رهبری جهانی - بود.
نهادهای پس از جنگ مانند سیستم برتون وودز و ناتو، سیاست انرژی را به عنوان یک موضوع استراتژیک، بیش از گذشته نهادینه کردند. تأسیس آژانس بینالمللی انرژی در سال ۱۹۷۴ میلادی، پس از تحریم نفتی اوپک، نشاندهنده تلاش هماهنگ غرب برای مدیریت تهدیدات عرضه انرژی از طریق ذخیرهسازی مشترک طلای سیاه و اطلاعات بازار نفت بود.
جنگ سرد و سیاستهای نفتی
در طول جنگ سرد، انرژی نقش دوگانه موتور اقتصادی و ابزار ایدئولوژیک را ایفا کرد. اتحاد جماهیر شوروی، که سرشار از هیدروکربن بود، از صادرات انرژی برای حفظ نفوذ بر اروپای شرقی و بعدها برای جلب متحدان در جنوب جهان استفاده کرد.
همانطور که ثان گوستافسون در کتاب «پل: گاز طبیعی در اروپای تقسیمشده» توضیح میدهد، خطوط لوله انرژی به مجاری واقعی همسویی نظام های سیاسی تبدیل شدند.
در همین حال، ایالات متحده از پادشاهیهای نفتخیز خلیج فارس مانند عربستان سعودی حمایت کرد و امنیت انرژی را از طریق مشارکتهای نظامی تضمین کرد. دکترین کارتر (1980)، که خلیج فارس را منطقهای از منافع حیاتی ایالات متحده اعلام میکرد، پاسخی مستقیم به حمله شوروی به افغانستان و انقلاب ایران بود. این دکترین انرژی را به صراحت به امنیت ملی كاخ سفید گره زد.
هنری کیسینجر، در خاطرات خود با عنوان «سالهای آشوب»، اذعان کرد که چگونه سیاست خارجی آمریکا درگیر سیاستهای انرژی شد: «نفت کالایی بسیار مهمتر از آن است که به دست اعراب سپرده شود.» واقعگرایی صریح او نشان میداد که چگونه منابع انرژی - بهویژه نفت - به نقطهی اهرمی هم برای بازدارندگی و هم برای دیپلماسی تبدیل شدهاند.
از نفت تا گاز: نقشههای جدید نفوذ
با پایان جنگ سرد، گاز - نه نفت - به عنوان یک ارز استراتژیک جدید ظهور کرد. روسیه، جانشین اتحاد جماهیر شوروی، ذخایر عظیم گاز طبیعی را حفظ کرد و شبکههایی از خطوط لوله مانند نورد استریم و یامال-اروپا را برای پیوند اقتصادی اروپا ساخت. همانطور که فیونا هیل و کلیفورد گادی در کتاب «آقای پوتین: مامور کرملین» استدلال میکنند، سیاست گاز روسیه عمیقاً با اهداف گستردهتر سیاست خارجی كرملین در هم تنیده است.
وابستگی فزاینده اروپا به گاز طبیعی
روسیه بارها آسیبپذیری ژئوپلیتیکی اروپا به انرژی را آشکار کرده است. اختلافات گازی روسیه و اوکراین در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ میلادی نشان داد که چگونه مسکو میتواند از انرژی به عنوان یک چماق ژئوپلیتیک استفاده کند. حتی حمله به اوکراین در سال ۲۰۲۲ میلادی نیز با مانورهای دیپلماسی انرژی همراه بود: كنترل ذخیرهسازی گاز، دستکاری جریان صادرات گاز و به تأخیر انداختن خط لوله نورد استریم ۲.
در پاسخ، ایالات متحده صادرات گاز طبیعی مایع یا ال ان جی را
با انقلاب منابع شیل افزایش داد و تحریمهایی را علیه شرکتهای انرژی روسیه اعمال کرد. همانطور که ایمی مایرز جاف در کتاب «آینده دیجیتال انرژی» اشاره میکند، استفاده از انرژی به عنوان سلاح از خرابکاری در خطوط لوله به نفوذ در بازار تکامل یافته است، جایی که دستکاری قیمت و کنترل صادرات به یكی از انواع جنگ اقتصادی تبدیل میشود.
ظهور چین و ژئوپلیتیک جدید انرژی
هیچ کشوری امروز بهتر از چین، نمونهای از استفاده استراتژیک از سیاست انرژی نیست. چین به عنوان بزرگترین مصرفکننده انرژی جهان، تلاشی جهانی برای تامین امنیت انرژی مورد نیتز خود را آغاز کرده است -
تلاشی که دیپلماسی دوجانبه، تأمین مالی زیرساختها و سرمایهگذاری فناوری را با هم ترکیب میکند. الیزابت اکونومی در کتاب «انقلاب سوم: شی جینپینگ و دولت جدید چین» استدلال میکند که پکن استقلال انرژی را برای تجدید حیات ملی و مشروعیت رژیم پكن، حیاتی میداند.
ابتکار کمربند و جاده (BRI) تا حدودی به عنوان یک استراتژی کریدور انرژی عمل میکند. پروژههایی مانند کریدور اقتصادی چین-پاکستان (CPEC) و خطوط لوله از طریق آسیای مرکزی، چین را قادر میسازد تا از گلوگاههایی مانند تنگه مالاکا عبور کند. به صورت مشابه، جزایر مورد مناقشه دریای چین جنوبی کمتر مربوط به حقوق ماهیگیری بوده و بیشتر به ذخایر بالقوه هیدروکربن مربوط میشوند.
تسلط پکن بر مواد معدنی حیاتی - که در باتریها و انرژیهای تجدیدپذیر استفاده میشوند - بُعد جدیدی به بازی انرژی میافزاید. همانطور که دیوید اس. آبراهام در کتاب «عناصر قدرت: ابزارها، اسلحهها و مبارزه برای آیندهای پایدار در عصر فلزات کمیاب» مینویسد، انحصار تقریباً کامل چین بر عناصر خاکی کمیاب، در عصر انرژی پاک، به این کشور اهرم نامتقارنی میدهد.
انرژیهای تجدیدپذیر: عرصه جدید رقابت
برخلاف تصور رایج، گذار به انرژیهای تجدیدپذیر تنشهای ژئوپلیتیکی را خنثی نمیکند؛ بلکه آنها را تغییر شکل میدهد. همزمان با هجوم کشورها برای تأمین زنجیرههای تأمین پنلهای خورشیدی، فناوریهای باتری و هیدروژن سبز، نظم جدید انرژی با گسلهای خاص خود در حال ظهور است.
قانون کاهش تورم ایالات متحده (2022) و توافق سبز اتحادیه اروپا هر دو تلاشهایی نه تنها برای کربنزدایی، بلکه برای احیای تولید انرژی پاک و غلبه بر چین هستند. به گفته مگان اوسالیوان در کتاب «ثروت بادآورده: چگونه فراوانی انرژی جدید، سیاست جهانی را واژگون میکند و قدرت آمریکا را تقویت میکند»، انرژیهای تجدیدپذیر قدرت را غیرمتمرکز نمیکنند، بلکه آن را در دستان مختلف - کسانی که حق ثبت اختراع، شبکهها و مواد را کنترل میکنند - متمرکز میکنند.
آفریقا، آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی به عنوان میدانهای نبرد جدید در حال ظهور هستند. کشورهایی مانند جمهوری دموکراتیک کنگو (کبالت)، شیلی (لیتیوم) و اندونزی (نیکل) مورد توجه قدرتهای رقیبی قرار گرفتهاند که به دنبال دسترسی به بلوکهای سازنده اقتصاد سبز هستند.
انرژی و اتحادهای استراتژیک
انرژی به محور اصلی ایجاد اتحاد و تشكیل تعادل استراتژیک تبدیل شده است. توافق هستهای غیرنظامی ایالات متحده و هند (2008) نه تنها در مورد تولید برق، بلکه در مورد کشاندن هند به یک مدار استراتژیک برای ایجاد تعادل در برابر چین نیز بود. به همین ترتیب، دیپلماسی انرژی ژاپن در هند و اقیانوس آرام نشان دهنده تمایل این کشور برای کاهش وابستگی به نفت خاورمیانه و گاز صادراتی روسیه است.
ترکیه از جغرافیای خود به عنوان یک قطب ترانزیت انرژی استفاده کرده است، در حالی که کشورهای حوزه خلیج فارس مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی از ثروت انرژی برای کسب قدرت نرم از طریق صندوقهای سرمایهگذاری و نفوذ رسانهای استفاده میکنند. کارن ای. یانگ در کتاب «اقتصاد سیاسی انرژی، امور مالی و امنیت در امارات متحده عربی» اشاره میکند كه ثروت انرژی کشورهای کوچک را قادر میسازد تا بسیار فراتر از وزن ژئوپلیتیکی خود عمل کنند.
مرزهای فناوری و امنیت سایبری
دیجیتالی شدن شبکههای انرژی، حوزههای جدیدی از رقابت استراتژیک را گشوده است. شبکههای هوشمند، راکتورهای هستهای و پایانههای ال ان جی در برابر حملات سایبری آسیبپذیر هستند که اغلب توسط کشورهای رقیب هماهنگ یا حمایت میشوند. ویروس استاکسنت در سال ۲۰۱۰ میلادی که برنامه هستهای ایران را هدف قرار داد، آغاز جنگ سایبری در حوزه انرژی بود.
علاوه بر این، کنترل بر دادهها و هوش مصنوعی در مدیریت انرژی در حال تبدیل شدن به یک عامل تعیینکننده جدید برای رقابتپذیری ملی است. سیاست انرژی اکنون با حاکمیت فناوری، نظارت و زیرساختهای دیجیتال - یک میدان نبرد قدرت بزرگ نوظهور – پیوند خورده است.
قدرت در حال گذار، نه در حال عقبنشینی
سیاست انرژی همچنان یک بازی قدرت بزرگ است، زیرا در تقاطع اقتصاد، امنیت و فناوری قرار دارد. این سیاست تعیین میکند که چه کسی رشد کند، چه کسی رهبری کرده و چه کسی بر دیگران تأثیر بگذارد.
همزمان با گذار جهان به انرژی پاکتر، الگوهای قدیمی کنترل جای خود را به عرصههای جدید رقابت میدهند - که هنوز هم توسط الزامات استراتژیک اداره میشوند.
در تحلیل نهایی، همانطور که یرگین در اثر جدیدتر خود «نقشه جدید: انرژی، آب و هوا و برخورد ملتها» استدلال میکند، انرژی فقط موضوع بازارها نیست، بلکه موضوع نقشهها - سرزمینی، سیاسی و ایدئولوژیک - است. برای قدرتهای بزرگ، سیاست انرژی کمتر در مورد سوخت و بیشتر در مورد آینده است.
نویسنده: سید ریان امیر
منبع: Eurasia Review
مترجم: محسن داوریدوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۳۱